loading...
شمعی در باد
نسیم بازدید : 32 شنبه 27 تیر 1394 نظرات (0)

تاحرف عشق میشه من میــــرم

من سخت از این حرفا دورم

منم یه روز عاشقی کردم ، از وقتی عاشق شدم اینجورم

دارو ندارم پای عشقم رفت

چیزی نموند جز ، درد نامحدود

این جای خالی که تو سینم هست

قبلاً یه روزی جای قلبـــــــــــم بود

 

این روزگار بد کرده با قلبم، کم بوده از این زندگی سهمم

دلیل می بافم برای عــــشق، برای چیزی که نمی فهمم

از آدمای شهر بیزارم ، چون با یکی شون خاطره دارم

به من نگو با عشق بی رحمی

من زخم دارم ، تو نمی فهمی

♫♫♫

غریبه ام با این خیابونا

من از تمام شهر بیزارم

از هرچی رابطست می ترسم

از هرچی عشقه من طلب کارم

همین که قلب تو مردد شد، در دل من خاطره ای رد شد

از وقتی عاشقش شدم ترسیدم،از وقتی عاشقش شدم بد شد

نسیم بازدید : 28 شنبه 27 تیر 1394 نظرات (0)

 

 
 
 

         

 

 

حالا تو هی بیا و بگو


زن باید سنگین و رنگین باشد


باید بیایند و منتت را بکشند

اما من می گویم

زن اگر زن باشد

باید بشود روی عاشقیش حساب کرد

که عاشقی کردن بلد باشد

که جانزند، جا نماند، جا نگذارد

و هی فکر نکند به یاوه هایی که عمری در گوشش خواندند

من می گویم

زن اگر زن باشد

از دوستت دارم گفتن ها نمی ترسد

اما تو می گویی

خوش به حال زنی که عاشق مردی نباشد

بگذار دنبالت بدوند

ولی نمی فهمم اینکه در موردش می گویی زندگیست یا مسابقه اسب دوانی؟!

من راز این دوست داشتنهای پنهانی را نمی فهمم

من نمی فهمم، زن بودن

با سنگین رنگین بودن و با سکوت چه ارتباطی دارد؟!

من بلد نیستم در سایه دوست داشته باشم

من میخواهم خواستنم گوش فلک را کر کند

من میخواهم، مردم

حتی اگر مرد من هم نبود

دلش غنج بزند از اینکه

زنی اینگونه دوستش دارد
نسیم بازدید : 46 شنبه 27 تیر 1394 نظرات (0)

 


 

تو کجا ؟ کوچه کجا ؟ پنجره ی باز کجا ؟ من کجا ؟ عشق کجا ؟ طاقتِ آغاز کجا ؟

 

 

عاشقم،

اهل همین کوچه ی بن بست کـناری

که تو از پنجره اش پای به قلب من ِ دیوانه نهادی

تو کجا ؟ کوچه کجا ؟ پنجره ی باز کجا ؟

من کجا ؟ عشق کجا ؟ طاقتِ آغاز کجا ؟

تو به لبخند و نگاهی

منِ دلداده به آهی

بنشستیم.

تو در قلب و

منِ خسته به چاهی

گُنه از کیست ؟

از آن پنجره ی باز ؟

از آن لحظه ی آغاز ؟

از آن چشم ِ گنه کار ؟

از آن لحظه ی  دیدار ؟

کاش می شد گُنهِ پنجره و لحظه و چشمت،

همه بر دوش بگیرم

جای آن یک شب مهتاب،

تو را تنگ در آغوش بگیرم.

نسیم بازدید : 24 جمعه 26 تیر 1394 نظرات (1)

پژوهشگران آمریکایی به این نتیجه رسیده اند که نگاه کردن بیش از سه دقیقه به آینه به از دست رفتن انرژی و در نتیجه خستگی و در برخی موارد نیز به از دست دادن حافظه و پیری زود رس منجر می‌شود.

دانشمندان معتقدند با خيره شدن زياد به آينه ميدان انرژی پيرامون انسان شروع به ضعيف شدن می کند به گونه ای که بدن مقاومت خود را در برابر تاثيرات محطيی پيرامون خود از دست می دهد و آينه به جذب کننده انرژی تبديل می شود.

اين پژوهشگران بر اين باورند که شعور باطنی، آينه را مانند لوح های فشرده ای می داند که اطلاعاتی که فرد در برابر آينه بازگو می کند را حفظ و بيان کرده و بدين ترتيب مزاج افراد را نيز حفظ می کند و همين نکته آن را به منبع انرژی فراوانی تبديل کرده است.

آنان در عين حال خاطرنشان می کنند که آينه ممکن است دارای تاثيرات مثبتی نيز برانسان باشد زيرا زمانی که انسان با لبخند در آينه به خود نگاه می کند به انرژی مثبتی دست می يابد و اين انرژی از آينه به صاحب تصوير انعکاس می يابد و ذهن وی برای موفقيت و خوش شانسی برنامه ريزی می کند.

نسیم بازدید : 32 جمعه 26 تیر 1394 نظرات (0)

ﺑﺎﯾﺪ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﺎﺷﯽ ﺗﺎ ﺑﻔﻬﻤﯽ ﻧﮕﺎه ﺳﺮﺩ ﯾﻌﻨﯽ ﭼﻪ…
ﺩﺳﺖ ﺳﺮد ﯾﻌﻨﯽ ﭼه … ﺣﺮﻑ ﺳﺮﺩ ﯾﻌﻨﯽ ﭼه…
دﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺩﻭﺳﺘﺖ دﺍﺭﻡ ﮔﻔﺘﻨﺖ ، ﺳﮑﻮﺕ ﺳﺮﺩ ﯾﻌﻨﯽ ﭼه…
ﺑﺎﯾﺪ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﺎﺷﯽ ﺗﺎ ﺑﻔﻬﻤﯽ ﮔﺮﻣﺎﯼ ﺣﺮفت، ﻧﮕﺎهت، دستت ،

ﻭﻗﺘﯽ ﺑه ﺳﺮﻣﺎﯼ ﺍﻭ ﺑﺮﺧﻮﺭد ﻣﯿﮑﻨﺪ…
ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﺕ ﺑﺨﺎﺭ ﻣﯿ ﺸﻮﺩ…

تعداد صفحات : 19

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 188
  • کل نظرات : 312
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 31
  • آی پی دیروز : 5
  • بازدید امروز : 38
  • باردید دیروز : 6
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 44
  • بازدید ماه : 44
  • بازدید سال : 1,598
  • بازدید کلی : 11,612