حالم بهم می خوره از دختر هایی که ده قلم
آرایش می کنن .
حالم بهم می خوره از دختر هایی که لباس های
خواهر کوچکترشون رو می پوشن تا که یه مشت
آشغال نگاشون کنن .
حالم از دختر های صف بسته پای تلفن
عمومی بهم می خوره .
حالم از رنگ ماتیک تندشون ، از آرایش وحشتناکشون ،
از بچگیشون بهم می خوره
حالم از سرفه هاشون موقع سیگار کشیدن تو کافه بهم می خوره
حالم از دورغ هایی که می گن به خانوادشون بهم می خوره .
حالم بهم می خوره ازون برادری که هر غلطی
می خواد با دختر های مردم می کرد ولی
خواهرش حق نفس کشیدن هم نداره .
حالم بهم می خوره ازون جامعه یی که برای پسر ها داشتن
ده هزار دوست دخترافتخاره ولی برای دختر حرف زدن با هم
دانشگاهیشون ننگ و آبرو ریزی و بی ناموسیه ...