loading...
شمعی در باد
نسیم بازدید : 29 شنبه 24 مرداد 1394 نظرات (1)

شازده كوچولو پرسيد:


با غم از دست دادنش چطور كنار بيام؟


روباه جواب داد:


اول مطمئن شو كه بدست آورده بوديش


بعد غمگين شو...!!!

بخش عمده ى زندگى ما در تَوَهم ميگذرد


توَهم مالكـ بودن...!!!


"آنتوان دوسنت اگزوپری"

 

نسیم بازدید : 33 جمعه 23 مرداد 1394 نظرات (0)

  

 
اشعار ناقوسیه(حکایتی بسیار شیرین از عارفی بزرگ)
آخوند ملا حسینقلى همدانى در یكى از سفرهاى خود، با جمعى از شاگردان به عتبات عالیات می‌رفت. در بین راه، به قهوه خانه‌ای رسیدند كه جمعى از اهل هوى و هوس در آن جا می‌‌خواندند و پایكوبى می‌كردند. آخوند به شاگردانش فرمود: یكى برود و آنان را نهى از منكر كند.
بعضی از شاگردان گفتند: اینها به نهى از منكر توجه نخواهند كرد.
فرمود: من خودم می‌روم.
وقتى كه نزدیك شد، به رئیسشان گفت: اجازه می‌فرمایید من هم بخوانم، شما بنوازید؟
رئیس گفت: مگر شما بلدى بخوانی؟
فرمود: بلی.
گفت: بخوان.
آخوند شروع به خواندن اشعار ناقوسیه‌ی حضرت امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ كرد:
لا اله الا الله حقاً حقاً صدقاً صدقا
ان الدنیا قد غرّتنا و اشتغلتنا و استهوتنا
یابن الدنیا مهلاً مهلاً یابن الدنیا دقّاً دقّاً
یابن الدنیا جمعاً جمعاً تفنى الدّنیا قرناً قرناً
ما من یوم یمضى عنّا الّا اوهى ركناً منّا
ـ قدس سره ـ ضیّعنا داراً تبقى و استوطنّا داراً تفنی
لسنا ندرى ما فرّطنا فیها الّا لو قد متنا(4)
معبودی به حق و شایسته‌ی پرستش جز خدا نیست. این را به حق و راستى می‌گویم: به راستى كه دنیا ما را فریفت و ما را به خود سرگرم نمود و ما را سرگشته و مدهوش گردانید.
ای فرزند دنیا! آرام باش! آرام! اى فرزند دنیا (در كار خود) دقیق شو! دقیق!
ای فرزند دنیا (كردار نیك) گرد آورى كن! گرد آوردنی! دنیا سپرى می‌شود، قرن به قرن
هیچ روزى از عمر ما نمی‌گذرد، جز این كه پایه و ركنى از ما را سست می‌گرداند.
ما سراى باقى را ضایع نمودیم و سراى فانى را وطن و جایگاه خویش ساختیم.
ما آنچه را كه در آن كوتاهى نموده‌ایم، نمی‌دانیم؛ مگر روزى كه مرگ به سراغ ما بیاید.»
آن جمع سرمست از لذت‌هاى زودگذر دنیوی، وقتى این اشعار را از زبان كیمیا اثر آن عارف هدایتگر شنیدند. به گریه در آمده و به دست ایشان توبه كردند.
یكى از شاگردان می‌گوید: وقتى كه ما از آن جا دور می‌شدیم، هنوز صداى گریه آنها به گوش می‌رسید)
نسیم بازدید : 26 پنجشنبه 22 مرداد 1394 نظرات (0)

 
کبوتر هم که باشی
گاهی
دود شهر
پرو بالت را سیاه میکند
به یک هوای پاک نیاز داری
چیزی شبیه
هوای حرم...
نسیم بازدید : 30 پنجشنبه 22 مرداد 1394 نظرات (1)

 
وقتی برای دیگران لقمه بزرگتر از دهانشان باشی
آنها چاره ای ندارند جز آنکه" خردت " کنند
تا برایشان اندازه شوی
پس مراقب معاشرت هایت باش....
ساعت زندگیت را
به افق آدمهای ارزان قیمت کوک نکن
یا خواب میمانی
یا از زندگی عقب......
نسیم بازدید : 28 پنجشنبه 22 مرداد 1394 نظرات (0)

 

 

 
 
بانو
هیچكس دوستت ندارد
هیچكس مواظب قلب و احساس تو نیست
همه عابرند
میگذرند و هرگز تو را جدى نمیگیرند
هیچكس ،در هیچ كجاى دنیا
منتظرِ تو نیست
دنیا تنهاست
و تو غرق در تنهاییش
دیگران هم مثل تو
گاهى در سكوتِ عجیبِ این دنیا
دنبال كسى میگردند
كه ریسمانِ رسیدن
به آسمان را در دست دارد
و هر بار سراب،
كه چند لحظه امیدوارشان میكند
بانو،
قهوه ات را تنها بنوش
و باران تماشا كن.....

من

نسیم بازدید : 34 پنجشنبه 22 مرداد 1394 نظرات (0)

 

 

 

من همینم که هستم

شاخ نیستم چون گاو نیستم

بالا نیستم چون پرچم نیستم

خاص نیستم چون عقده ندارم

فقط یه ادمم چیزی که خیلیا{دور از حضور}نیستن.....

نسیم بازدید : 25 سه شنبه 20 مرداد 1394 نظرات (0)

 

 

 
 
وقتی گــریبان عدم با دست خلقت مــی درید
وقتی ابد چشم ِ تــو را پیش از ازل مــی آفرید

وقتی زمــین ناز تو را در آسمـان ها می کشید
وقتــی عطش طعم تو را با اشک هایم می چشید

من عاشق چشمت شدم ؛ نه عقل بود و نه دلی
چیــزی نمی دانم از این دیوانگــی و عاقلی

یک آن شد این عاشق شدن ... دنیا همان یک لحظه بود
آن دم که چــشمانت مرا ، از عمق چشــمانم ربود

وقتــی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد
آدم زمـــینی تر شد و ... عالم به آدم سجده کرد

من بــودم و چشمان تو ؛ نه آتشــی و نه گِـلی
چــیزی نمی دانم از این دیــوانگی و عاقلی

{ افشین یــداللهی }
نسیم بازدید : 33 سه شنبه 20 مرداد 1394 نظرات (0)

 

♥•٠·˙
یــادِ آن روزی کـــه تختــــــی و حـــــیاطــــی داشتیـــــمـ
قـُـل قــُلِ قـــــوری و قلـــــیان و بســـــاطــــی داشتیــــمــ

 

عـــــطر آویشــــن , ردیــــفِ اســــتکانــــهای بلـــور
"زنـــدگــــی" شــــیریــن تــر از چــــای نـــباتــی داشتیــمـ

 

"مـــــادری" فــــــیروزه تـــر از آســــــمانِ مخملـــــی
ســـــایــــۀ مـِــــهر "پـــــــدر" , ظـــــهرِ صـــــلاتــی داشتیـــمـ

 

خــــانــه ای گــرچــه کُلنـگـــــی خــالــــی از انــدوه و غــمــ
بــاخـــــــبر از حــالِ هـــــمـ , شــــور و نـــشاطــــی داشتیــمــ

 

نــــرده هــــایِ غـــــرقِ پیــــــچک , پــــله پــــله اطلســـــی
گـــامــِ پــاورچـــــین و غــــرقِ احتـــــیاطــــی داشتیــمـــ

 

شُـــرشُــــرِ فـــــواره رویِ رقـــــصِ مــاهــی هـــای حـــوض
شــــور و شـــــوق و خـــاطــــرِ پُـــــرانبســــاطـــی داشتیـــمــ

 

ســــاده مـــــثلِ آفـــــتابِ آمــــــده از پشـــت کــــوه
بـــــی خــــجالــــت لهــــجه ی اهــــلِ دهــــاتــــی داشتیــــمـ

 

حـــــافـــــظ از شــــاخـــه نــــــباتــــش , ســـــــعدی از سیمــــــین تنــش
فــــــاعـــــلاتـــــن فـــاعــــــلاتــــن فـــاعـــــلاتـــــی داشتیـــــمـــ

 

عکــــــس مـــا را قـــــاب کـــــن هــــــرچـــــند بـــا گـــرد و غبـــار
تـــا کـــه خـــوشبختــــــــی بــدانــــــد خـــاطــــراتــــی داشتیــــــمــ

نسیم بازدید : 48 دوشنبه 19 مرداد 1394 نظرات (0)

 

 

 

 

 

کاش می شد آدم...

گاهی به اندازه ی نیاز بمیرد...!بعد بلند شود...آهسته آهسته خاک هایش را بتکاند...

اگر دلش خواست برگردد به زندگی...دلش نخواست

تا ابد بخوابد


نسیم بازدید : 24 دوشنبه 19 مرداد 1394 نظرات (0)

ﻋﺎﺷﻖ ﻧﺒﺎﺷﯽ ﺣﺎﻝ ﻟﯿﻼ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﯽ
ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺗﻠﺦ ﺯﻟﯿﺨﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﯽ
ﻫﺎﺟﺮ ﻧﺒﺎﺷﯽ ﭼﺎﻩ ﺯﻣﺰﻡ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﯽ
ﻧﺎﺯﺍ ﻧﺒﺎﺷﯽ ﺩﺭﺩ ﺳﺎﺭﺍ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﯽ
ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺪﺍﻧﯽ ﺣﺎﻝ ﻋﯿﺴﺎ ﻭ ﺻﻠﯿﺒﺶ ﺭﺍ
ﺍﻣﺎ ﻏﻢ ﻭ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﻋﺬﺭﺍ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﯽ
ﺑﯽ ﻭﻗﻔﻪ ﻣﯽ ﮐﻮﺑﯽ ﺑﻪ ﻃﺒﻞ ﻋﺎﺷﻘﯽ
ﺍﻣﺎ ﻋﺎﺷﻖ ﺗﺮﯾﻦ ﻣﺨﻠﻮﻕ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﯽ

نسیم بازدید : 29 دوشنبه 19 مرداد 1394 نظرات (0)

 

 
 

 

 
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺳﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ . . .

ﺳﺎﺩﻩ ﺳﻼﻡ ﮐﺮﺩﻡ . . .

ﺳﺎﺩﻩ ﺩﻝ ﺩﺍﺩﻡ . . .

ﺳﺎﺩﻩ ﻣﺤﺒﺖ ﮐﺮﺩﻡ . . .

ﺳﺎﺩﻩ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﺮﺩﻡ . . .

ﺳﺎﺩﻩ ﭼﺸﻢ ﮔﻔﺘﻢ . . .

ﺳﺎﺩﻩ ﻭﺍﺑﺴﺘﻪ ﺷﺪﻡ . . .

ﺍﻣﺎ ﺳﺨﺖ ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺘﻨﺪ . . .

خییییییییییییییییییلی سخت....
نسیم بازدید : 35 شنبه 17 مرداد 1394 نظرات (1)

این روزهافهمیدم بایدبزرگ بشم وبرای بزرگ شدن باید احساسات خودتو پنهون کنی ...وقتی ناراحتی گریه نکنی وبگی خوبم

 

وقتی عصبانی هستی باید داد نزنی وچهره ات راپشت نقاب لبخندی دروغین پنهان کنی وبگی خوبم....وقتی از کسی متنفری برویش نیاری

 

ووقتی کسی را دوست داری نگی دوستت دارم چون زشته .....باید بزرگ بشم تا بهم نگن تو بچه ای ونمیفهمی ...باید مراقب رفتارها وحرفهایم

 

باشم ونگران قضاوت دیگران...باید گریه ها وخنده هایم هم حساب وکتاب داشته باشن ...باید بی توقع کسی را دوست نداشته باشم ...باید حسابی

 

کاسب بشم واهل حساب وکتاب ...باید سادگیها واحساسات پاکم راهمراه با اسباب بازیها وخاطرات کودکیم دور بریزم تا بزرگ شوم......

 

هیچ کس سادگیها واحساسات کودکانه مرا دوست ندارد باید بزرگ شوم تا دوست داشتنی شوم .....من رفتم تا بزرگ بشم وبه جمع بزرگترها بپیوندم

 

وبخندم به مردانی که میگن دیگه یه زن ساده وکم توقع با احساسات پاک پیدا نمیشه...این شما هستید که دخترهای حساس ومهربان را

 

تبدیل به زنهایی پیچیده وپرتوقع میکنید ...این شما هستید که انها را وارد بازی نقابها میکنید ....این شما هستید که میخواهید بزرگ بشوند

 

من رفتم بزرگ بشم چون عشق وصداقت ووفاداری فقط درحد حرف قشنگن نه درعمل.....هیچ کس دختر بچه ای مثل من را دوست نداره

 

هروقت بزرگ شدم وارد دنیای بزرگسالان میشم ......دنیای منطق وحساب وکتاب .......خداحافظ کودکی ...خداحافظ سادگی ومهربانی

نسیم بازدید : 38 جمعه 16 مرداد 1394 نظرات (1)

هر بار که برای خرید می رفت,کلی تخفیف می گرفت.می گفتː<تو خرید بلد نیستی!یه بار با من بیا;برات یه تخفیف حسابی می گیرم.>

آن روز با فروشنده جوان,با ناز و کرشمه از هر دری حرف زد وخندید. نیم ساعت بعد ,پس از فروش حیا و نجابتش توانست مانتو را با ده هزار تومان تخفیف بخرد!

استشمام رایحه تو لیاقت می خواهد,نگاه های هرزه مانند علف هرز جلوی رشد گل وجودت را می گیرند..!

نسیم بازدید : 32 جمعه 16 مرداد 1394 نظرات (0)

حبیب آقا، نه کافه رفته است، نه کتاب خوانده است و نه سیگار برگ برلب گذاشته و کلاه کج بر سر.
نه با فیلم تایتانیک گریه کرده است و نه ولنتاین میداند چیست.
اما صدیقه خانم که مریض شد، شبها کار میکرد و صبحها به کار خانه میرسید.
در چشمانش خستگی فریاد میزد، خواب یک آرزو بود.
اما جلوی بچه ها و صدیقه خانوم ذره ای ضعف بروز نمیداد. حبیب آقا عشق را معنا میکرد، نمایش نمیداد.

نسیم بازدید : 39 جمعه 16 مرداد 1394 نظرات (0)

متاهل ها میخواهند طلاق بگیرند
مجردها دوست دارند ازدواج کنند
کودکان میخواهند زود بزرگ شوند
بزرگتر ها دوست دارند به دوران کودکی برگردند
شاغلان از شغلشان مینالند
بیکارها دنبال شغلند
فقرا حسرت ثروتمندان را میخورند
ثروتمندان از دغدغه مینالند
افراد مشهور از چشم مردم قایم میشوند
مردم عادی میخواهند مشهور شند
سیاه پوستان دوست دارند سفید پs وست شوند
سفید پوستان خود را برنزه میکنند
هیچ کس نمیداند تنها فرمول خوشحالی این است :
"قدر داشته هایت را بدان و از آنها لذت ببر"

نسیم بازدید : 36 جمعه 16 مرداد 1394 نظرات (2)

در خانه ای که آدم ها یکدیگر را دوست ندارند
بچه ها نمی توانند بـــــزرگ شوند !
شایـد قـد بکشند ،
اما بال و پـر نخواهند گرفت !
ﻣﻴﺪﻭﻧید ﺧﻮﻧﻪ ﻛﺠﺎﺳﺖ؟
ﺧﻮﻧﻪ ﺍﻭﻧﺠﺎﻳﻰ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻳﻪ ﭘﺬﻳﺮﺍﻳﻰ ﺻﺪ ﻣﺘﺮﻯ و چهار ﺗﺎ ﺍﺗﺎﻕ ﺧﻮﺍﺏ و ﻛﻠﻰ ﺍﻣﻜﺎﻧﺎﺕ ﺩﻳﮕﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ
خونه يعنى احترام و درک متقابل
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ ﺟﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﻭﻗﺘﻰ ﺑﻬﺶ ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﻨﻰ ﻳﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﻴﺎﺩ ﺭﻭ ﻟﺒﺎﺕ
خونه يعنى آرامش و امنيت
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ ﻳﻪ ﺍﺳﺘﻜﺎﻥ ﭼﺎﻯ ﮔﺮﻡ ﺩﺭ ﻛﻨﺎﺭ ﻛﺴﺎنی ﻛﻪ ﺩﻭﺳﺘﺸﻮﻥ ﺩﺍﺭﻯ
خونه يعنى فضايى خالى از خشم
خالى از دود
خالى از قرص خواب و استرس
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ ﻭﻗﺘﻰ ﻭﺍﺭﺩﺵ ﻣﻴﺸﻰ ﻟﺒﺨﻨﺪ بزنى و لبخند ببينى
ﻳﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﻮﺏ ﻣﺘﺮﺍﮊﺵ ﺑﺎﻻ ﻧﻴﺴﺖ؛
ﻭﺳﻌﺖ ﻗﻠﺐ ﺁﺩﻣﺎﺵ ﺯﻳﺎﺩﻩ
ﻫﻤﭽﻴﻦ ﺧﻮﻧﻪ ای ﺭﻭ ﺑﺮﺍﻯ ﻫﻤﻪ ﺁﺭﺯﻭ ﻣﻴﻜﻨﻢ...

نسیم بازدید : 26 پنجشنبه 15 مرداد 1394 نظرات (1)

در خیالات خودم, در زیر بارانی که نیست
می رسم با تو به خانه، از خیابانی که نیست
می نشینی روبرویم، خستگی درمیکنی
چای می ریزم برایت، توی فنجانی که نیست

باز ميخندی و ميپرسي, كه حالت بهتر است؟!
باز میخندم که خیلی، گرچه میدانی که نیست
شعر می خوانم برایت، واژه ها گل می کنند
یاس و مریم میگذارم، توی گلدانی که نیست

چشم میدوزم به چشمت، مي شود آیا کمی
دستهایم را بگیری، بین دستانی که نیست..؟!
وقت رفتن می شود، با بغض می گویم نرو...
پشت پایت اشک می ریزم، در ایوانی که نیست

می روی و خانه لبریز از نبودت می شود
باز تنها می شوم، با یاد مهمانی که نیست...!
رفته ای و بعد تو این کار هر روز من است
باور اینکه نباشی کار آسانی که نیست

نسیم بازدید : 26 چهارشنبه 14 مرداد 1394 نظرات (0)

اگر می خواهی عاشق شوی قلب را آماده حرفهای صادقانه کن…
اگر می خواهی عاشق شوی با اراده کامل به عشقت بگو که دوستش داری…
اگر می خواهی این عشقت برای همیشه پایدار بماند دروغ و نیرنگی را از صحنه عاشقی ات پاک کن…
اگر می خواهی به عشقت برسی احساسات را از وجودت دور نگه دار و سعی کن از ته دلت عاشق شوی…
اگر می خواهی عاشق شوی بیا و تا آخر راه عاشق باش…
با صداقت با یکرنگی با یکدلی…
بیا و برای رسیدن به عشقت با سرنوشت مبارزه کن با سختی ها مقابله کن…
اگر می خواهی به عشقت برسی درد و دلهایت را صادقانه به عشقت بگو…
به ظاهر نگو که دوستش داری از تمام وجودت بگو که دوستش داری… نیازی به فریاد نیست از ته دلت بگو عاشقی…
اگر می خواهی عشقت پاک و مقدس بماند بی ریا عاشق شو…
نیازی به ابراز احساسات با کلمه های احساسی نیست…
تنها باید نسبت به عشقت و دوست داشتنت پایدار باشی تا بتوانی به آنچه که می خواهی برسی…
تنها از ته دل عاشق باش…!!!

نسیم بازدید : 60 چهارشنبه 14 مرداد 1394 نظرات (0)

رفت تنها شدم تو شبا با خودم
دلهره دارم و از خودم بي خودم
اون كه دير اومد و زود به قلبم نشست
رفت و با رفتنش قلب من رو شكست
انگاري قسمته فاصله از همو
هر جا ميري برو ول نكن دستمو
نذار باور كنم رفتنت حقمه
نذار دور شم از خودم از خدا از همه
دستمو ول نكن كه زمين ميخورم
تو بري از همه آدما ميبرم
تو خودت خوب ميدوني كه آرامشي
بايد با من بموني به هر خواهشي
انگاري قسمته فاصله از همو
هر جا ميري برو ول نكن دستمو
نذار باور كنم رفتنت حقمه
نذار دور شم از خدا از خودم از همه
تو كه دل بردي و رفتي من كه افسرده و خستم
من كه واسه كنارت بودن چشماي خيسمو بستم
رفت تنها شدم تو شبا با خودم
دلهره دارم و از خودم بي خودم
اون كه دير اومد و زود به قلبم نشست
رفت و با رفتنش قلب من رو شكست
تو رو ديدم انگار دلم لرزيد و
واسه اولين بار از ته دل خنديد و
با خودم گفتم ديگه تنهاييا تمومه
با خودم گفتم آره خداي من همونه
همون ديوونه كه حالمو عوض كنه
همون كه واسه من وجود اون تولده
نميدونم چرا وقتي فهميد دوسش دارم عوض شدش
ديگه حتي امروز اسم منم يادت نيس
واست مهم نيست ميشن چشمام بي يادت خيس
ديگه انگار واقعا به حال و روز من حواست نيست
حواست نيست

نسیم بازدید : 31 دوشنبه 12 مرداد 1394 نظرات (0)

روزهاست می گردم تا از اینجا بروم! من به دنبال اتاقی خالی، روزها می گردم کز سر کوچه ی آن جوی آبی، چشمه ای می گذرد، که مرا عصر به عصر به تماشا ببرد;من به دنبال گلیمی ساده، سقفی از چوب و حصیر، سردری افتاده... من به دنبال هوای خنک آزادی ودری پنجره ای باز به یک آبادی، روزهاست می گردم تا از اینجا بروم!&کاش که پیرزنی صاحب یک بز پیر با دو تا مرغ و خروس و سگی بازیگوش، کاش همسایه دیوار به دیوار اتاقم باشد! کاش که توی حیاطش باشد دو سه تایی از درختان بلند، چندتایی نارنج و چناری که کلاغی هر روز به سراغش برود و من هر روز به عشق گل روشان بروم، پنجره را باز کنم!;من به دنبال اتاقی خالی روزهاست می گردم...&تمام نا تمام من با تو تمام میشود&اگر روزی داستانم را نقل کردی:بگو بی کس بود اما کسی را بی کس نکرد;بگو تنها بود اما کسی را تنها نگذاشت;بگو دلشکسته بود اما دل کسی را نشکست;بگو کوه غم بود ولی کسی را غمگین نکرد;شاید بد بود اما بدی کسی را نخواست...!&نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد؟;نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت;ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد;گلویم سوتکی باشد به دست کودک گستاخ و بازیگوش;و او یک ریز و پی در پی دمگرم خویش را در گلویم سخت بفشارد;و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد بدین سان بشکند سکوت مرگبارم را......

نسیم بازدید : 20 دوشنبه 12 مرداد 1394 نظرات (0)

مادر یعنی به تعداد همه روزهای گذشته تو ، صبوری
مادر یعنی به تعداد همه روزهای آینده تو ، دلواپسی
مادر یعنی به تعداد آرامش همه خوابهای کودکانه تو، بیداری !
مادر یعنی بهانه بوسیدن خستگی دستهایی که عمری به پای بالیدن تو چروک شد !
مادر یعنی بهانه در آغوش کشیدن زنی که نوازشگر همه سالهای دلتنگی تو بود !
مادر یعنی باز هم بهانه مادر گرفتن ...

نسیم بازدید : 21 یکشنبه 11 مرداد 1394 نظرات (0)

اون کیه که هم شیطونه ،

هم جذابه !

هم خوش تیپه،

هم منه ؟!

ای وای ببخشید هول شدم جوابو گفتم

نسیم بازدید : 29 یکشنبه 11 مرداد 1394 نظرات (0)

یـــه شـــوهــرم نـــداریــــم ...
صـــب موهـــامونــو بــزنـــه کنـار ، پیشــــونیمـونـو بوووس کنـه ... بگـه : عشــقم ، خـــانومـم ، زندگیــم پـــاشــو دیگــــه دلــم واســت تنگـــ شـد ... مــنــم با یـه نگـاهِ عاشقــونـه ...
.
.
.
.
یـــه دونـــه محکـــم بــزنم تــو ســـرش ... بعـــد مـــوهـــاشــو بکشـــم ... بعــدم بــا دمپـــایی ابــری خیــس بزنــــم تـــو دهنـــش بگـــم : کصــــافــــط ســاعــت 7 صــُــب بیـــدارم کــردی بگـــی دلـــت تنگــــ شـــده ؟؟؟؟ اِی مــُـــرده شــورِ خــودت و دلتـــو ببـــرن نکبـــت ... بعــــد جفـــت پـــا بـــرم تــو صــورتــش دکوراسیـــونشــو بهـــم بــریـــزم ...
ســــــرشـــار از احســـاساتــــم میـــدونــم !!!

نسیم بازدید : 39 یکشنبه 11 مرداد 1394 نظرات (1)

 
حرمتها که شکسته شد!
مسیح هم که باشی نمیتوانی دل شکسته را احیا کنی! 
آنچه در دستت بود" امانتی پنهان بود" حراج شد! 
آنچه نباید بگویی گفته شد!
فاجعه را یک عذر خواهی درست نمیکند!
حرف، حرف ویران کردن دل است!
نه دیواری" خراب کنی و از نو بسازی!
"دلی که ویران کردی" قصری بود" که خود ساکن آن بودی"
راستی" حالا که خود را بی خانه کردی!
با آوار گیت چه میکنی؟!
شاید به خرابه های جا مانده از دیگران پناه میبری!!!!
نسیم بازدید : 38 یکشنبه 11 مرداد 1394 نظرات (0)

 
مردم گفته هایت را فراموش خواهند کرد، مردم اعمالت را فراموش خواهند کرد
اما هرگز احساسی را که به واسطه تو به آن دست یافته‌اند، از یاد نخواهند برد ، خوب یا بد …

تعداد صفحات : 5

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 188
  • کل نظرات : 312
  • افراد آنلاین : 26
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 115
  • آی پی دیروز : 5
  • بازدید امروز : 147
  • باردید دیروز : 6
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 223
  • بازدید ماه : 223
  • بازدید سال : 1,777
  • بازدید کلی : 11,791