loading...
شمعی در باد
نسیم بازدید : 35 سه شنبه 24 شهریور 1394 نظرات (22)

من عروسی بگیرم یه عروسی ساده و جمع و جور می گیرم و هیشکی رو دعوت نمی کنم، نه به خاطر هزینه اش، به خاطر اینکه
بقیه دخترا آرایش می کنن،خوشگل میشن میان، من تازه می فهمم چه غلطی کردم؟!
همون تو جهل بمونم بهتره

نسیم بازدید : 38 دوشنبه 23 شهریور 1394 نظرات (3)

امشب میخوام از عشق وازدواج بنویسم ......تا عاشق میشی ودوست داری باهاش ازدواج کنی ...هزاران دلیل برای نشدن میارن

 

وهزاران تشابه میگن باید باشه تا ازدواج موفق باشه ...اما من یه سوال دارم؟اسلام که اخرین وکاملترین دین هست...چقدر در الگوهای

 

خود ازدواجهای عاشقانه داشته؟که درظاهر زن ومرد به هم نمیخوردن ولی درباطن چرا .....

 

مگه خدیجه ی کبری از نظرسنی و مالی وایمانی هم کفو حضرت محمد بود؟اوم فقط یه عاشق واقعی بود وثمره ی این عشق

 

مگر فاطمه نبود؟

 

مگر فاطمه زهرا بالای 10 سال از حضرت علی کوچکترنبود؟

 

مگر شهربانو دختر یزدگر یک شاهزاد نبود ؟ او زن امام حسین شد ومادر حضرت سجاد

مگر نرجس خاتون مادر حضرت مهدی با امام حسن عسگری تشابه داشتند؟ یک دختر اشراف زاده ومسیحی رومی کجا ویک امام کجا؟

پس همیشه تشابه فرهنگ وزبان وسن ....باعث ازدواج موفق نیست ...

برترین انسانها ثمره ی ازدواجهایی عاشقانه وغیر معمول بوده اند .....فاطمه ...حسن وحسین ...سجاد ...مهدی ...ثمره این چنین ازدواجهایی

بودند...

حتی مادر بعضی ار امامان کنیز بودند...اما ما برای ازدواج همیشه امتیازهای ظاهری رادرنظر میگیریم وازدواجمان برکت ندارد وفرزند

باقیات الصالحاتی بوجود نمی اید.

برای ازدواج اگر روح وقلب وفکر زیبای کسی رادیدی ...ایمان اوبخدا را دیدی ومابقی را بخدا سپردی ...اون ازدواج مایه ارامش وبرکت میشود

وگرنه 90درصد تشابه فرهنگ وزبان وسن وتحصیل ...ان نتیجه ای راکه باید داشته باشد نخواهد داشت .

نسیم بازدید : 36 یکشنبه 22 شهریور 1394 نظرات (6)

عاشق زنی مشو که می خواند
که زیاد گوش می دهد
زنی که می نویسد
عاشق زنی مشو که فرهیخته است
افسونگر، وهم آگین، دیوانه
عاشق زنی مشو که می اندیشد
که می داند که داناست، که توانِ پرواز دارد
به زنی که خود را باور دارد
عاشق زنی مشو که هنگام عشق ورزیدن می خندد یا می گرید
که قادر است روحش را به جسم بدل کند
و از آن بیشتر عاشق شعر است
(اینان خطرناک ترین ها هستند)
و یا زنی که می تواند نیم ساعت مقابل یک نقاشی بایستد
و یا که توان زیستن بدون موسیقی را ندارد
عاشق زنی مشو که پُر، مفرح، هشیار، نافرمان و جواب ده است
که پیش نیاید که هرگز عاشق این چنین زنی شوی
چرا که وقتی عاشق زنی از این دست می شوی
که با تو بماند یا نه
که عاشق تو باشد یا نه
ازاینگونه زن بازگشتِ به عقب ممکن نیست
هرگز

نسیم بازدید : 49 شنبه 21 شهریور 1394 نظرات (14)

بودنت را میخواهم ، این که باشی ، اینکه همیشه مال خودم باشی ، نه اینکه رهگذری باشی و مدتی در قلبم باشی مرا به خودت وابسته کنی و بعد مثل یک بازیچه کهنه رهایم کنی
گفتم که قلبم مال تو است ، نگفتم که هر کاری دوست داری با آن کن!
گفتم تو مال منی ، نه اینکه همزمان با هر غریبه ای که دوست داری باش…
گفتم با وفا باش ، نه اینکه در این دو روز دنیا ، تنها یک روزش را در کنارم باش!
نمیخواهم خاطره شوم و بعد فراموش ، بیا و از آب چشمه دلتنگی هایم بنوش
تا بفهمی چه حالی ام ، تا بفهمی خیره به چه راهی ام …
دائم نگاهم به آمدن تو است ، اینکه مال من باشی و خیالم راحت ، اینکه همیشه خورشید عشق در قلبمان بتابد
نمیخواهم در حسرت داشتنت بمانم ، نمیخواهم آرزوی دست نیافتنی زندگی ام شوی ، غرورت را زیر پا بگذار تا من برایت دنیا را زیر پا بگذارم ، با من باش تا من تا ابد مال تو باشم ، وفادار باش تا آنقدر بمانم تا بفهمی عشق چیست!
نمیخواهم کسی باشم که لحظه ای به زندگی ات می آید و بعد فراموش میشود، نمیخواهم کسی باشم که گهگاهی یادش میکنی ، گهگاهی به عکسهایش نگاه میکنی ، گهگاهی به حرفهایش فکر میکنی تا روزی که حتی اسم او را نیز دیگر به یاد نمی آوری
نمیخواهم امروز عشق تو باشم و فردا هیچ جایی در قلبت نداشته باشم….

نسیم بازدید : 26 جمعه 20 شهریور 1394 نظرات (4)

درختها میمیرند؛

عده ای عصا می شوند و دستی را می گیرند ؛

عده ای تبر می شوند بر نسل خویش ؛

عده ای چوب کبریت می شوند برای سوزاندن تبار خود
و.......
عده ای تخته سیاه میشوند برای تعلیم اندیشه ها .
سرنوشت گاهی خودش رقم میخورد ......

نسیم بازدید : 27 پنجشنبه 19 شهریور 1394 نظرات (8)

از یک جایی به بعد،
آدم آرام می گیرد،
بزرگ می شود،
بالغ می شود،
پای تمام اشتباهاتش می ایستد،
سنگینی تصمیمی که گرفته را گردن دیگری نمی اندازد،
دنبال مقصر نمیگردد،
قبول می کند گذشته اش را،
انکار نمی کند آن را،
نادیده اش نمی گیرد،
حذفش نمی کند،
اجازه می دهد هرچه هست،
هرچه بوده در همان گذشته بماند،
حالا باید آینده را بسازد،
از نو،به نوعی دیگر.
یاد می گیرد زندگی یک موهبت است،
غنیمت است، نعمت است،
قدرش را بداند و ...

همه ی اینها را که فهمید
یک آرامشی می آید می نشیند توی دلش،
توی روح و روانش.

اینجای زندگی همان جایی است که دولت آبادی گفته.
همان جایی که آرام است،
حال آدم خوب است؛ همان جاست.

اصلأ از یک جایی به بعد حال ادم خوب می شود.".......

تعداد صفحات : 19

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 188
  • کل نظرات : 312
  • افراد آنلاین : 5
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 40
  • آی پی دیروز : 5
  • بازدید امروز : 47
  • باردید دیروز : 6
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 53
  • بازدید ماه : 53
  • بازدید سال : 1,607
  • بازدید کلی : 11,621